اگر از حال ما میپرسی باید بگویم خوبیم. صبحها با هزار امید و آرزو از تخت خواب جدا میشویم، با لبخند به همه سلام میدهیم و سفرهٔ رنگینِ پر و پیمانِ صبحانه دلمان را به تب و تاب میاندازد. همهچیز برای شروع یک صبح خوشمزه مهیاست؛ یک صبح خوشمزه که آغاز روزی دلنشین است. الحمدالله کار خوبی هم داریم و رئیسهای خوشاخلاق و حقوق و مزایای بسیار! کجای دنیا را میشناسی که با کمترین کار، بیشترین حقوق را بدهند؟ اینجا بهترین نقطهٔ زندگیست، بهترین زمان ممکن برای زیستن.
هزینهٔ رهن و اجارهٔ خانهها پایین است و هیچ صاحبخانهای اجاره را بالا نمیبرد، کیفیت ماشینهای داخلی به طرز شگفتانگیزی بالا رفته و قیمتشان پایین آمده. نه تنها خودرو که همهچیز ارزان است؛ از سیبزمینی و پیاز گرفته تا میوه و گوشت و همه و همه. رانندههای تاکسی دیگر از سیاست و اقتصاد حرف نمیزنند چون اقتصادمان در بهترین وضعیت ممکن است و مردان لایقی بر کرسی نشستهاند. مسئولین صادق و خدومی داریم که جانشان برای مردم این آب و خاک در میرود. آنها بی هیچ چشمداشتی به مشکلات مردم رسیدگی میکنند. از رانت و بخور بخور و پارتیبازی و فساد مالی و وامهای میلیاردی و احتکار هم هیچ خبری نیست؛ اینها فقط در قصهگوییهای شبانهٔ مادربزرگهاست. گفتم که! اینجا بهترین نقطهٔ زندگیست، بهترین زمان ممکن برای زیستن.
ما همگی خوشحالیم که فرزندان این آب و خاکیم، خوشحالیم که پیشرفت و صاحبنام شدنمان در همین مملکت امکانپذیر است. ما خروجی بهترین نظام آموزشی جهانیم؛ نظام آموزشی ایدهآلی که با ثبات هرچه تمامتر دهههاست اجرا میشود و افراد باسوادی را تحویل جامعه داده تا سرنوشت کشور را به بهترین شکل ممکن رقم بزنند. اینجا همه عاشق علم و دانشاند و برای هر کودکی امکان تحصیل وجود دارد. همه از ته دل در انشاهایشان مینویسند علم بهتر از ثروت است چراکه کسی دغدغهٔ ثروت ندارد و زندگی همه خوب میچرخد. بچههای کار سالهاست نسلشان منقرض شده؛ همه خانه و شغل خوب دارند و دیگر نیازی نیست هیچ بچهای برای تأمین مخارج زندگی کار کند. گفتم که! اینجا بهترین نقطهٔ زندگیست؛ بهترین زمان ممکن برای زیستن.
در خاک این ممکلت خوبترین مردمان جهان نفس میکشند؛ مردمی به دور از دروغ و ریا، مردمی سراسر مهر و صداقت و درستکاری. نه از دزدی خبری هست، نه تجاوز و نه کودکآزاری. نه کسی در خیابان مزاحم دیگری میشود و نه هیچکس بر سر دیگری اسید میپاشد. همه آرام و مهرباناند، همه مشغول کار و زندگی و کسبروزیاند. کارگرها الحمدالله وضعشان عالیست. حقوقشان بیشتر شده و دیگر هیچ پدری شرمندهٔ زن و بچهاش نیست، دیگر هیچ پدری غصهٔ جهاز دخترش، هزینههای عروسی فرزندش و سیسمونی نوهاش را نمیخورد. دل هیچ مادری خون نیست. علی برکت الله! همه دستشان به دهانشان میرسد. در کنار هم خوشبختیم، اعصابمان آرام است، سور و ساط میهمانیهایمان جور است و امکانات بسیاری برای تفریح داریم. دل ما جوانها لبریز عشق و امید و شوق زندگی است. ازدواج آسان شده و دیگر هیچ جوانی از ترس هزینههای ازدواج مجرد نمیماند. میبینی؟ اینجا بهترین نقطهٔ زندگیست؛ بهترین زمان ممکن برای زیستن.
وقتی صغیر و کبیر یک مملکت امید به زندهبودن و فعالیت داشته باشند آن مملکت قطعا روزگار خوش و آیندهٔ درخشانی خواهد داشت. مملکتی که فرزندانش برای دریافت حقوق بیشتر سراغ رشتههای پردرآمد نمیروند و همه از سر عشق و در پی استعداد، در رشتههای دلخواهشان درس میخوانند، قطعا طی سالهای آینده بهشتی لبریز از افراد لایق خواهد شد. یکی از این فرزندان من هستم؛ من که عاشقانه نوشتن را انتخاب کردم. انتخاب کردم تا بنویسم، تا نعمتی که در من نهاده شده هرز نرود و رسالتم را به جا آورم. راستش مادرم میگوید من بینظیرم و خیلی خوب مینویسم اما یک عیب بزرگ دارم. عیب بزرگم این است که همهچیز را وارونه مینویسم؛ مثل دیبی در مجموعهٔ کلاهقرمزی.
آری! اگر از حال ما میپرسی باید بگویم خوبیم... .